برگرفته از کتاب کارگاه بهبودی نوشته #مجتبی_دشتی
25ـ چه کسی یا چه چیزی احساسی را در من برمیانگیخت؟ آن احساسات چه بودند؟ در چه موقعیتی بودم؟ نقش من در هر یک از آن شرایط چه بود؟
تمام افراد یا رویدادها یی که احساسات مرا برمی انگیختند ، چون در مواجه شدن با آنها شناخت و راهکاری نداشتم، جاهایی که مسلط برآن احساس می شدم به کام خود و لذت جویی ام از آن بهره می بردم و اگر آن احساس فراتر از انتظار من بود معمولا در بروز عملکرد در مقابل آن احساس ترس بسراغم می آمد .قسمت سوم سئوال - تنها نقش من به اجرا گذاردن آن احساس بود بدون در نظر گرفتن پیامد آن.
26ـ چه انگیزهها و یا چه اعتقاداتی داشتم که باعث شدند من در آن شرایط آنگونه عمل کنم؟ #مجتبی_دشتی
تمام انگیزه و اعتقادات من بر اساس خودمحوری ، لذت جویی و بدون تعقل و تفکربود و وقتی در شرایط مختلف از آنها بهره می جستم معمولا با احساساتی که معمولا دردسرساز ، مشکل آفرین و دردناک بود مواجه می شدم.
27ـ من با احساساتم وقتی آن را شناسایی میکنم چگونه رفتار میکنم و در مورد آن چه کاری انجام میدهیم؟
در گذشته در رابطه با بروز احساساتم از روی عادتهاي خودمحورانه و اجبار رفتار میکردم اما امروز سعی میکنم آنها را دستهبندی کنم تا از روی عادتهاي خودمحورانه و اجبار نباشد همچنين قبل از اقدام و عمل، آنها را در ذهن خود بررسی میکنم و به عقوبت بروز آن احساس هم فکر میکنم و نقاط منفی و مثبت آن را شناسایی کرده و به مرحلهي عمل و رفتار میرسانم.
28ـ در مورد چه کسی یا چه چیزی احساس گناه و خجالت میکنم؟ شرایطی که باعث به وجود آمدن این احساسات شد را توضیح دهید؟
وقتی رفتار بد و زشتی که وجدان درونیام را آزار میدهد انجام میدهم احساس گناه و خجالت نسبت به خود؛ دیگران و خداوند سراغم میآید، چون من آن رفتار را برخلاف میل باطنی و ضمیر سالم و آگاهم انجام دادهام و نتوانستهام احساساتم را تفکیک کنم، بروز آنها باعث درد لحظهای در من میشود. شرایط بوجود آمدن این احساسات زمانی بود که من نتوانستم احساساتم را تغییر یا بروز دهم.
29ـ کدامیک از این شرایط بدون آن که من در بوجود آوردنش نقشی داشته باشم باعث احساس خجالت در من شده است؟ #مجتبی_دشتی
مقایسهي خود با دیگران ، دیدن رشد مالی، معنوی، زیبایی ظاهری، شرایط اقلیمی و فرهنگی و خانوادگی دیگران، و گاهی هم اشتباهات دیگران که به من ربطی ندارد، گاهی برایم احساس خجالت را به همراه دارد.
30ـ در آن شرایطی که من در آن نقشی داشتهام انگیزههایم چه بودند و یا چه اعتقاد و باوری باعث شد که بدانگونه عمل کنم؟
شرایطی که در من احساس گناه و خجالت را بوجود می آورداز روی نقايص اخلاقی بود. مثل سودجویی، حق به جانبی، تاییدطلبی و ... با احساس گناه از یک اشتباه، اشتباهات بعدی را هم مرتکب میشویم و در یک چرخهي معیوبگیر میکنيم باید باور و اعتقادمان را در رابطه با بروز احساسی درست و از روی آگاهی استوار نماییم تا هیچ انگیزهای در ما به وجود نیاید تا احساس ترس، گناه و رنجش ... کنيم.
31ـ رفتارهای من چگونه به افزودن احساس گناه و خجالت در من کمک کرد؟
به جای طلب بخشش ناصادقی میکردم، اشتباهات خود را نمیپذیرفتم و با استفاده از باورهای قدیمی زندگی میکردم. تمام اینها بيشتر موجب افزوده شدن گناه و خجالت در من میشد. بها دادن به احساس گناه و خجالت، عملکرد خودمحورانه، ترس خودمحورانه و استفاده از ضعفهای اخلاقی.
در یک اتفاق احساس گناه میکنیم بعد چون هیچ کاری انجام نمیدهیم شروع میکنیم به انجام بعضی از کارها مثل: سرزنش خود و خودآزاری.
32ـ از چه چیز یا چه کسی میترسم؟
از همه چیز و همهکس، از روابط با مردم، از طلبکار، از گرفتن حقّم، از برنامهریزی، از تنهایی، از پوچی، بیهویتی، از تعهد ، از زندگی بدون استفاده از نقايص، از تغییر کردن، از روبرو شدن با خود واقعی بعد از شناسایی خود در قدم چهارم، از باورهای جدید، از جدا شدن از عادتها و خیلی چیزهای دیگر
33ـ چه کارهایی برای پوشیده نگه داشتن ترسهایم انجام میدهم؟
ترس عامل بازدارندهي درونی جهت انجام ندادن کاری یا حالتی و بالعکس یک عامل محرک درونی جهت انجام دادن کاری علیرغم میل باطنی است. ترس از آینده و اهدافم باعث میشود که تلاش کنم، بعضی مواقع هم دروغ میگویم، قضاوت میکنم، غیبت میکنم و در كل هر کاری میکنم که دیگران متوجه ترسو بودن من نشوند، وقتي ترسهای خودمحورانه مرا از زندگی ساقط میکند، من فرار میکنم و خود را آدم شجاعی عنوان میکنم و گاهی هم با شوخی کردن جلوی ترسم را میگیرم، گاهی انکار میکنم، گاهی سلطهگر میشوم. گاهی محبت میکنم، پا روی ارزشهای اخلاقی میگذارم، گاهی خود را در شرایط بازگویی قرار نمیدهم، گاهی لودگی میکنم و دیگران را مقصر جلو میدهم و با دیگران مشورت نمیکنم.
ایمان یعنی آگاهی کامل ترس یعنی عدم آگاهی.
34ـ چگونه در برابر ترسهایم عکسالعمل منفی و مخرب داشتم؟
تمام خسارتهایی را که در گذشته زدهام همه از روی ترس بوده، چه از لحاظ عاطفی و چه از لحاظ، مالی و روحی روانی مثلاً وقتی به تنهایی بها میدادم آخر سر منزوي و افسرده ميشدم و گاهی هم به خاطر از دست ندادن کار، همسر یا موقعیت اجتماعی مجبور به باج دادن میشدم و بعضی مواقع به خاطر ترس از معتاد شدن به خود دروغ میگفتم و با همین انکار مصرفم بیشتر و آشفتگی ام چند برابر میشد، دیگران را کنترل ميكردم گاهی فحاشی ميكردم و براي ترس از بیآبرویی ماسک میزدم، براي ترس از فساد خانواده در مقابلشان سخت ميگرفتم و خانواده و دیگران را استثمار ميكردم. #مجتبی_دشتی
35ـ نگاه کردن یا افشاشدن چه چیز بیشترین ترس را در من به وجود میآورد؟ فکر میکنم در این صورت چه اتفاقی رخ خواهد داد؟
افشاء شدن نقايص شخصیتیام و اینکه با خود واقعیام روبرو شوم یا دیگران مرا طرد کنند، ترس از ریختن آبرو و برگشتن به گذشته و دوران اعتیادی ندیدن واقعیتهای درونی، ترس از افشاشدن رازها و واقعیت خودم، روبرو شدن با احساساتم، ترس از قضاوت دیگران و ترس از اینکه متوجه افکار منفی و مخرب من شوند، ترس از اینکه تمامی آنچه که دارم از دست بدهم و کارهای را که برخلاف ارزشهایم انجام دادهام دیگران بفهمند. همهي اینها موجب شدت ترس و برهم خوردن تعادل و موجب ایست و یا بازگشت به عقب در زندگیام می شد.
36ـ به خاطر ترسهایم چگونه خود را فریب دادهام یا به خود کلک زدهام؟
با دروغ گفتن به خود یا پنهان کردن واقعیات با انکار و دروغ و ریا و کلک هم به خود و هم به خانوادهام آسیب رساندم. امروز هم در بهبودی گاهی اوقات به خاطر ترس از قضاوت نقايص خود را بیان نمی کنم. ترس یک احساس است و گاهی اوقات خوب است و آن هم در آن قسمت که خودمحورانه نیست، مثلاً چون از زلزله میترسم خانهي محکمی میسازم. هرگاه ترس سراغم میآید به دنبال راه فرار میگردم و سعی میکنم از واقعیت فرار کنم. ترازنامه راجع به کارهایم نمیگیرم چون آخرش را میدانم، توجیه میآورم و گاهی میگویم ترسی نیست ، دوراندیشی است و گاهی برای اينكه کسی متوجه نشود که چقدر میترسم به خودم هم دروغ میگویم و آن ترس را مخفی میکنم. در بسیاری از مواقع برای فرار از ترسهایم کوتاهترین راه را انتخاب میکنم، گاهی با اینکه میدانم که آن ترس چطور بر زندگیام تاثیر گذاشته، نیمهي مثبت آن را تراز میگیرم
برای اینکه بتوانم به ترسهای خودساخته (ترس خودمحورانه) غلبه کنم تنها میتوانم به آگاهی که از حضور خداوند طلب میکنم با آن روبرو شوم.
37ـ چه قضاوتهایی در شخصیت من، حفظ دوستی یا یک رابطه رمانتیک را برای من مشکل میسازد؟
ترس و قضاوت از بزرگترین تضادهایی است که دچار مشکل در کلیهي روابط میشود. شهوت، تصورات باطل، رنجش، کینه، نفرت، خودخواهی، معامله کردن در روابط عشقی و دوستی، توقع تضادهای مالی و طبقاتی عاطفی، ترور شخصیتی دیگران، رفتار افراط و تفریط در محبت، دمدمی مزاج بودن، بددهنی، لودگی، شک، سوءظن ،مقایسه ،خودکمبینی ، خود بزرگبینی، وسوسه اجبار عادتهاي خودمحورانه.
ما در روابط دچار یک سری از تضادهای شخصیتی هستیم که با زیربنای آنچه در بالا گفتیم مانع از آن میشود که روابط رمانتیک خود را حفظ کنیم ما همیشه در بینهایت بد هستیم یا بینهایت خوب یا متوقع و خودبزرگبين هستيم و از قضاوت ترس داريم یا خودكمبين هستيم. که در هیچ کدام از رفتارها تعادل وجود ندارد زیرا ما هیچگاه شخصیت ثابت نداریم. #مجتبی_دشتی
38ـ ترس از آزار شدن صدمه خوردن چگونه به روی دوستیها و روابط رمانتیک من اثر گذاشته است؟
ترسی که ریشهي اصلی بیماری من بوده همیشه در ایجاد روابط برای من مشکلساز بوده. گاهی برای دوستیهایمان به جهت ترس از آزار ديدن و صدمه خوردن نقشههایی معتادگونه میکشیديم، مثلاً اگر کسی محبّت بیش از حد میکرد بهطور سریع قضاوت میکردیم و طوری عمل میکردیم که موجب دور شدن آن شخص از ما میشد. خیلی از دوستیهایمان به خاطر ترس از آزار ديدن و صدمه خوردن مدّت کوتاهی بیشتر دوام نداشت چون رفتار ما سالم نبود. در هر دو صورت ما دچار یک سری از احساسات میشدیم بنابراین باید به دنبال این بگردیم که احساس واقعی است یا غیرواقعی نداشتن درك درست از واقعيت باعث ميشود که هنوز اتفاقی نیفتاده رفتارمان تغییر کند. در دوستیهایی که با زیربنای ترس است. ترس از من چیزی میسازد که من نیستم و تحت تاثیر رفتار معتادگونه یا احساسات قرار خواهم گرفت،
39ـ چگونه دوستیهای افلاطونی خود را فدا و قربانی روابط رمانتیک کردهام؟
رابطه و دوستیهای سالم و افلاطونی (رابطه خداوند و بندهاش، پدر و مادر با فرزند، برادر و خواهر و دوستیهای بنیادین قدیمی) طبق قواعد و ضوابط خاصي است و مستلزم صداقت و پایداری میباشد و چون من آدم بیثبات و غیراصولی هستم بارها دوستیهای قدیمی خود را فدای رابطههای عاشقانه کردم، خانواده و فرزندان را به مواد مخدر و لذتهای آنی فروختم رابطههایی که ریشهدار بوده و دوستیهای قدیمی را فدای یک رابطهي چند ساعته یا چند روزه کردم. رفاقت خود را با دوستي قدیمی به خاطر دوست جدید که با او هیچ شناختی هم نداشتهام به هم میزدم.
40ـ به چه شکل از روی اجبار خواستار برقراری رابطهای شدم؟
چون شناخت مناسبی نسبت به اطرافیانم ندارم با اجبار با اطرافیان و دیگران ارتباط برقرار میکنم. وقتی به قضایا درست نگاه نکنیم اجبار به سراغمان خواهد آمد. گاهی برای تاییدطلبی، گاهی از ترس، گاهی از احساس نیاز در هر مورد چه نیاز (جنسی، مادی و معنوی) حتی در مورد خداوند و ارتباط با او هم گاهی از درد و گاهی با میل خودم به سراغ او میروم امروز باید قضاوت را کنار گذاشته تا اجباری به برقراری ارتباط نداشته باشم. ناآگاهی را با اصول برنامه به آگاهی تبدیل نموده و سعی کنم با عشق و صداقت به سراغ برقراری ارتباط بروم نه از روی اجبار.
برچسبها: مجتبی دشتی , مهارت نه گفتن , سبک زندگی , اعتیاد و بهبودی
برگرفته از کتاب کارگاه بهبودی نوشته #مجتبی_دشتی ویراست و چاپ دهم
از سئوال دوازده تا بیست مثالی را جهت بهتر نوشتن ترازنامه مورد بررسی قرار می دهیم.
12ـ از چه کسانی رنجش دارم؟ (توضیح دهید چه اتفاقی یا شرایطی باعث این رنجش شد)
کلاس پنجم ابتدایی بودم و معمولا بعلت تاخیر اتوبوس شرکت واحد دیرتر به مدرسه می رسیدم ، به خاطر همین موضوع ، ناظم مدرسه بارها مرا تنبیه کرده بود و نسبت به او خشم و کینه به دل داشتم.
13ـ از چه سازمانهایی (مدرسه، موسسه دولتی، مذهبی، مدنی) رنجش دارم؟ (توضیح دهید چه اتفاق یا شرایطی باعث این رنجش شد) همانند سئوال 12رنجش های مان می تواند از افراد حقوقی مانند ادارات ، مدرسه و...باشد ، ناگفته نماند شاید در طرح رنجشی که آورده ایم هم از فرد و هم از موسسسه یا اداره رنجش داشته باشیم که این رنجش من از ناظم منتهی به رنجش از مدرسه هم شده بود
14ـ انگیزهها و اعتقاداتی که باعث شد تا من در آن شرایط به این شکل عمل کنم چه بودند؟
در شرایط موجود من ناتوان بودم زیرا از نظر جسمی توانایی مقابله با او را نداشتم و چون نمی توانستم دلیل واقعی دیر آمدنم را بیان کنم و در اصل یاد نگرفته بودم احساساتم را در میان بگذارم مجبور بودم به کینه ای که نسبت به او در دل داشتم بسنده کنم تا در زمان مناسب انتقامم را بگیرم.
15ـ عدم صداقت من چگونه به شدت این رنجشها افزوده است؟
من نقش خودم را نمی دیدم و برایم قابل درک نبود که دیر آمدنم به نوعی ، نظم و انضباط و مقررات مدرسه را برهم می زند با خود می گفتم که آنها باید شرایط مرا درک کنند و هرچه خود را بیشتر محق می دیدم دنجش بیشتری را با خود حمل می کردم.
16ـ چگونه عدم توانایی یا عدم تمایل من برای تجربه کردن بعضی از احساسات باعث به وجود آمدن رنجش شد؟
در این رنجش قسمتی عدم توانایی بود که نمی توانستم احساس درونی ویا شرایط حاکم بر زندگی ام را بیان کنم و قسمتی هم عدم تمایل بود زیرا خود محق را می دانستم و فکر می کردم من نهایت سعی ام را می کنم اما باز دیر به مدرسه می رسم
17ـ رفتارهای من چگونه به افزایش رنجشهایم کمک کرد؟
از آن پس بی نظمی های من تشدید شد در واقع وقتی که تنبیه ها اثرات خود را از دست داد و ترس از آن در من ریخته شد ، نسبت به تعهداتی که داده بودم بی تفاوت تر شدم و سعی می کردم برخلاف خواسته های او رفتار کنم و هرچه بیشتر با او مواجه می شدم رنجش هایم افزایش می یافت.
18ـ آیا از نگاه به نقش خود در شرایطی که باعث بوجود آمدن رنجش شده میترسم؟ چرا؟
بله زیرا که با نگاه واقعبینانه به نقش خودم متوجه قصورات خودم می شوم چیزی که معمولا دوست ندارم به آن بیندیشم
19ـ رنجشهای من چگونه بر روی روابطم با خود و دیگران و نیروی برتر تاثیر گذاشته؟
رنجش های من موجب می شد تا گوشه گیر و منزوی شوم و قسمتی از ذهن را به مرور عامل رنجش و قسمتی هم در فکر انتقام و مقابله به مثل کردن اختصاص دهم به همین خاطر روابطم کمرنگ می شد و از توجه و اتکا به مبدا هستی به مرور فاصله می گرفتم.
20ـ در رنجشهایم چه طرح و زمینه یا ریشهای را میبینم که بارها تکرار شده؟
در تمامی این رنجش ها ندیدن نقش خودم ، بیان نکردن احساسات واقعی ام و همچنین نادیده گرفتن حقوق اجتماعی خود و دیگران مشهود بود.
21ـ احساس شخصی خود را چگونه شناسایی میکنم؟
با تجربه کردن، رجوع کردن به درون یا وجدان، ترازنامه گرفتن، مشورت کردن با کسی که این احساس را داشته، از طریق عکسالعملهای غیرطبیعی خودم و دیگران
22ـ برای احساس کردن مجدد با چه احساسی بیشترین مشکل را دارم؟
احساساتی که به طور ناگهانی و غیرمنتظره بروز میکند فرد را در انجام کار متوقف یا محدود میکند، مثل احساس عدم توانایی در همه بخشهای زندگی مثل کار، خوراک، شهوت و ...
تجربهي مکرر احساسات انگیزههای ما برای زندگی هستند، علاقه، لذت، تعجب، اضطراب، ترس، خشم و ... زمانی که احساساتمان با تجربههای تلخ سرکوب میشود در تصمیمگیری دچار مشکل و در نهایت به علت عدم شناخت آن، احساس غیرمنطقی دیگری از خود بروز میدهیم.
یادآوری خلاهای کودکی و رنجشهای گذشته، احساس کوچک شدن، احساس عصبانیت، پوچی، شکست دوباره، دلهره، عدم اعتماد، نتیجهاش بروز احساس دیگری مثل غم و اندوه میباشد.
23ـ چرا سعی مینمودم که احساسات خود را سرکوب و خفه کنم؟
زیرا وقتی که میدیدم نمیتوانم به احساساتم جامه عمل بپوشانم تنها راه؛ سرکوب کردن آنها بود. احساسات نوعی انرژی هستند كه باید ابراز شوند کودکانی که در خانوادههای ناسالم رشد کردهاند و اغلب یار و مونسی ندارند تا احساساتشان را با آنها در میان بگذارند مجبور به خفهكردن احساسها در خود ميشوند. هر چندباری که احساسات را سرکوب میکردیم به تعداد دفعات ضربات روحی ما بیشتر میشد. ناشناختهها همیشه برای من ترسآورند و احساساتی را که نمیشناختم برای تجربهشان معمولاً ترس سراغم میآید و همواره سعی در سرکوب و خفه کردن آن احساس میکنم. احساسات برای من معمولاً به این شکل بروز میکرد: درگیری و لذتجویی یا ترس از بروز احساسات و ترس از واكنشهاي دیگران.
24ـازچه ابزارهایی جهت انکاراحساسات واقعی خود استفاده میکردیم؟
غیبت کردن، مسخره کردن، پرخوری، تراز دیگران را گرفتن، فرار از تجربه کردن احساسات، و غیره ...
برچسبها: مجتبی دشتی , مهارت نه گفتن , مرتضی عامری , روانشناسی